خوناشام ها در کنار ما...

هيولاي‌ عجيب‌الخلقه‌ و خون‌آشامي‌ در تگزاس‌ پيدا شده‌ كه‌ چون‌ دراكولا، در تاريكي‌ شب‌ به‌ راه‌ مي‌افتد تا خوني‌ بياشامد فعاليت‌ اين‌ دراكولاي‌ قرن‌ جديد، زيست‌شناسان‌ را به‌ حيرت‌ واداشته‌، چرا كه‌ تاكنون‌ در هيچ‌ نقطه‌يي‌ از دنيا چنين‌ موجود عجيبي‌ را مشاهده‌ نكرده‌اند و همگي‌ آن‌ را پديده‌ نوظهور ناشي‌ از تغييرات‌ ژنتيكي‌ شكست‌خورده‌ دانشمندان‌ مي‌دانند.

براي‌ اولين‌ بار، روزنامه‌ ايزوستيا از راز فعاليت‌ دراكولاي‌ جديد پرده‌ برداشت‌ و افشاي‌ اين‌ راز، مردم‌ تگزاس‌ و سپس‌ بقيه‌ ساكنان‌ امريكا را با نگراني‌ روبرو ساخت‌. ابتدا يكي‌ از مزرعه‌داران‌ تگزاس‌ پي‌ به‌ وجود اين‌ موجود خارق‌العاده‌ برد. اين‌ كشاورز سحرگاه‌ يك‌ روز وقتي‌ با شنيدن‌ سر و صداي‌ عجيبي‌ از خواب‌ بيدار شد و از منزلش‌ بيرون‌ آمد انبوهي‌ از لاشه‌هاي‌ مرغ‌ و بوقلمون‌ را مشاهده‌ كرد كه‌ بر زمين‌ پراكنده‌ بود. بادقت‌ بر روي‌ لاشه‌ها پي‌ برد كه‌ خون‌ همه‌ مرغ‌ها و بوقلمون‌ها كاملا مكيده‌ شده‌ و از اندام‌ مچاله ‌شده‌ آنها تفاله ‌يي‌ باقي‌ مانده‌ است‌.

اين‌ مزرعه ‌دار با استفاده‌ از چراغ‌ قوه‌ به‌ گشتزني‌ در مزرعه‌ و در ميان‌ انبوه‌ درختان‌ پرداخت‌ تا اينكه‌ با موجود عجيب‌الخلقه‌يي‌ روبرو شد كه‌ در حال‌ فرار بود..

اين‌ موجود خون‌آشام‌ تا حدي‌ به‌ سگ‌، كانگورو و يك‌ موش‌ عظيم‌الجثه‌ شباهت‌ داشت‌، بدنش‌ بدون‌ مو يا پشم‌ بود و چشماني‌ فروزان‌ و دريده‌ داشت.‌.

طي‌ چند شب‌، كشاورزان‌ و دامداران‌ ديگري‌ هم‌ با شبيخون‌ اين‌ هيولاي‌ خون‌آشام‌ روبرو شده‌اند و لاشه‌هاي‌ بوقلمون‌ و شترمرغ‌ و حتي‌ گوسفندان‌ و گوساله‌هايي‌ را ديده‌اند كه‌ خون‌ بدن‌شان‌ كاملا مكيده‌ شده‌ بود..

در معايناتي‌ كه‌ متخصصان‌ از اين‌ لاشه‌ها به‌ عمل‌ آورده‌اند،روي‌ گردن‌ هر حيوان‌ سوراخ‌ گردي‌ ديده‌اند. اطراف‌ اين‌ حفره‌هاي‌ ايجاد شده‌ بر گردن‌ حيوانات‌ هيچ‌ اثري‌ از خون‌ ديده‌ نشد و اين‌ قدرت‌ مكندگي‌ خون‌، توسط‌ موجود خارق‌العاده‌ را نشان‌ مي‌دهد. در كالبدشكافي‌ از لاشه‌ها نيز كارشناسان‌ با حيرت‌ تمام‌ متوجه‌ شدندكه‌ قطره‌يي‌ خون‌ در بدن‌ اين‌ قربانيان‌ گرفتار شده‌ در چنگ‌ هيولاي‌ شبانه‌ وجود ندارد.

همراه‌ با وحشت‌ و نگراني‌هايي‌ كه‌ در مناطق‌ مختلف‌ تگزاس‌ بخصوص‌ در نقاط‌ روستايي‌ بين‌ مردم‌ به‌ وجود آمده‌ است‌،شايعات‌ و اظهارنظرهايي‌ درباره‌ ظهور هيولا ابراز مي‌شود. برخي‌ از دانشمندان‌ معتقدند كه‌ چنين‌ موجودي‌ تاكنون‌ در تاريخ‌ طبيعي‌ و جانوري‌ وجود نداشته‌، بلكه‌ اين‌ خون‌آشام‌، در قرن‌ بيستم‌ و يكم‌ خلقت‌ يافته‌ و بايد در فهرست‌ انواع‌ جانوران‌ و موجودات‌ زنده‌ نامي‌ براي‌ آن‌ تعيين‌ كرد.

برخي‌ از جانورشناسان‌ نيز معتقدند اين‌ موجود عجيب‌الخلقه‌، نتيجه‌ دستكاري‌هاي‌ ژنتيكي‌ و تلاش‌ براي‌ همانندسازي‌ موجودات‌ است‌ كه‌ آزمايشات‌ ناموفق‌ ژنتيكي‌ دانشمندان ، سبب‌ به‌ وجود آمدن‌ آن‌ شده‌ استبه‌ گفته‌ متخصصان‌ علم‌ ژنتيك‌، در حدود شش‌ سال‌ پيش‌ هم‌ در يكي‌ از مناطق‌ علمي‌ پورتوريكو، جانور عجيب‌الخلقه‌يي‌ مشاهده‌ شد كه‌ در آنجا گروهي‌ از دانشمندان‌ به‌ آزمايش‌هاي‌ بيولوژيكي‌ مي‌پرداختند.

ومپایر، نه یک هیولاست و نه یک روح، بلکه یک جسد زنده است، مرده‌ای که مرتبا باز می‌گردد، از قبر خود بیرون می‌آید برای کشتن. او نیروی زندگی را از وجود دیگران می‌گیرد .با توجه به فراگیر شدن خون‌آشام‌ها بر پرده سینماهای جهان در چند سال اخیر، مروری بر تاریخچه خون‌آشام‌های هنر هفتم این موجودات خیالی و البته گاهی دوست‌داشتنی خواهیم داشت.
سابقه حضور خون‌آشام‌ها در سینما به سالهای خیلی دور سینمای كلاسیك مربوط می‌شود و حضور خون آشامها در تاریخ سینما قدمتی 90 ساله دارد و اولین فیلم با این موضوع در سال 1922 با عنوان «نوسفراتو» ساخته شد.
 
پایگاه اطلاع‌رسانی توتال فیلم در یك بررسی تحلیلی به مروری در این زمینه پرداخته است، کلمه ومپایر (Vampir) وقتی وارد زبانهای کشورهای غربی می‌شود با یکی از هراس‌انگیز‌ترین هیبتها، از درون قبر تاریک خود وارد دنیای زندگی مردم عامه می‌شود.
ومپایر، نه یک هیولاست و نه یک روح، بلکه یک جسد زنده است، مرده‌ای که مرتبا باز می‌گردد، از قبر خود بیرون می‌آید برای کشتن. او نیروی زندگی را از وجود دیگران می‌گیرد و قادر است به موجودات دیگری مانند خفاش، گرگ یا موش تغییر شکل دهد.
مدتها بعد از اینکه ومپایر از دنیای واقعیت بیرون رانده شد، در قرن 19 میلادی دوباره در عالم ادبیات و سینما متولد شد.
در سال 1875برام استوکر رمان معروف «دراکولا» را نوشت و به این ترتیب داستان فراموش شده خون آشامها دوباره در تاریخ فرهنگ غرب یادآوری شد.
 
دراکولا در رمان استوکر، یک کنت بسیار جذاب و در عین حال رعب آور است. نام دراکولای رمان، برگرفته از نام فردی تاریخی به اسم «ولاد دراکول» (Vlad Draculea) است که شاهزاده‌ای رومانی بود و از طریق پدر خود وارد گروه «اژدها» شد که برای جنگ صلیبی با عثمانیان تشکیل شده بود و به همین خاطر نیز صاحب این نام شد؛ ولاد دراکول به معنی «اژدهای کوچک» است.
«دراک» در زبان یونانی شیطان نیز معنی می‌دهد. نام ولاد دراکول به عنوان فرمانده ای بی‌رحم در تاریخ ثبت شده است؛ طبق روایتی او نزدیک به 24 هزار ترک عثمانی را به چوب کشید. امروزه قصر محل سکونت او در ترانسیلوانیا تبدیل به مکانی توریستی شده است که روزانه بازدیدکننده‌های بسیاری دارد.
پس از حضور دراكولا، كنت خون آشام رومانیایی در سری فیلم‌های ژانر وحشت در دهه 1960و1970 این موج تازه نشان از ظهور دوباره این قهرمانان اشرافی بر پرده سینماها دارد.

 از جمله مطرح ترین فیلم های مطرح سینمای جهان كه با مضمون این موجود رعب آور ساخته شده اند می توان به «دراكولای برام استوكر» محصول سال 1992 میلادی، «مصاحبه با خون آشام» محصول سال 2002 با بازی «تام كروز»، «براد پیت» و «آنتونیو باندراس»، «خون: آخرین خون آشام»، «خون آشام ها» محصول 1998، «سیرک عجیب: دستیار خون آشام» محصول 2009 و سریال «خاطرات یک خون آشام» اشاره كرد.
    
بهترین اقتباس سینمایی كه از داستان استوكر انجام شده است فیلم زیبا و دیدنی فرانسیس فورد كاپولاست كه با بازی بازیگرانی چون گری الدمن، آنتونی هاپكینز، كیانو ریوز به اثری روانشاسانه و قابل تامل در تاریخ سینما تبدیل شده است.

 سری آثار «گرگ و میش» نیز در چند سال گذشته، با وجود حضور چهره‌های تازه و هزینه اندك تولید، فروش خوبی در گیشه كشورهای مختلف جهان داشت و سبب رقابت تهیه‌كننده‌ها برای تولید فیلم‌هایی با حضور قهرمانان خون آشام شده است.
به‌نظر می‌رسد دیگر كسی حریف خون آشامان نیست و آنها بدون وحشت از نور خورشید و شكارچیانشان به سینما و شبكه‌های تلویزیونی هجوم آورده‌اند. شاید خود كنت دراكولا هم تصور نمی‌كرد این میزان استقبال از داستان‌های خون آشامان را در عرصه هنر و فرهنگ كشورهای مختلف شاهد باشد، اما این موج جدید روزهای خوب و پرطرفداری را می‌گذراند.
همچنین سریال «خون واقعی» از شبكه تلویزیونی «اچ بی‌او» كه بیشترین بیننده را از زمان پخش سریال خانواده سوپرانو برای این شبكه رقم زده است از چندی پیش پخش دومین فصل خود را پشت سر گذاشته است و یكی دیگر از شبكه‌های تلویزیونی به نام «سی دبلیو» با پایان یافتن پخش سریال خون واقعی، پخش سریال دیگری به نام «خاطرات خون آشامان» را آغاز كرد.
كوین ویلیامسون، یكی از نویسندگان اصلی سریال و خالق سری جیغ در كنار وس كریون درمورد شهرت روزافزون خون آشامان می‌گوید: خون آشامان خطرناك هستند ولی در عین حال می‌توانند نگهبان شما باشند. زندگی آنها به شكل غیرقابل باوری اسطوره‌ای است و البته همه مردم هم دوست دارند زندگی‌هایی اسطوره‌ای داشته باشند.

او تایید می‌كند كه در ابتدا نسبت به این موضوع تردید وجود داشت كه همه سریال را با فیلم «گرگ و میش» مقایسه كنند و البته شباهت‌های زیادی هم بین آنها وجود دارد؛ دختری از شهری كوچك با خون آشام خوش قلبی آشنا می‌شود و از همین جا ماجرا آغاز می‌شود.
اما ویلیامسون معتقد است روند ماجراها پس از آشنایی كاملا با آن فیلم متفاوت است و خلاقیت‌هایی برای به‌وجود آوردن هر چه بیشتر تفاوت‌ها اعمال شده است هر چند داستان‌های خون آشامان همیشه در چند موضوع مشترك هستند.
این روند تازه به این زودی‌ها پایان نخواهد گرفت و دورنمای حضورش حداقل تا سال 2012 به چشم می‌خورد. فیلم جدید تیم برتون به نام «سایه‌های تاریك» با بازی جانی دپ برای اكران در سال 2011 در نظر گرفته شده است و همچنین صحبت از نسخه سینمایی سریال Buffy the Vampire Slayer برای سال 2012 است.

 از سوی دیگر گیلرمو دل تورو، كارگران و نویسنده مكزیكی و همكار نویسنده‌اش چاك هوگان كتاب‌های دوم و سوم سری The Strain را در دست نگارش دارند. كتاب اول این سری در اوایل امسال با استقبال فراوان كتابخوان‌ها مواجه شد.
البته در دهه‌های اخیر این نخستین بار نیست كه خون‌آشامان فرهنگ پاپ را مورد تهاجم قرار داده‌اند و در اواخر دهه 1970 و اوایل دهه 1980 كتاب‌های «آن رایس» باعث شهرت آنها شد. قهرمانان خون آشام فیلم‌ها و سریال‌های جدید را عموما مردان خوش قیافه و ثروتمند تشكیل می‌دهند و كتاب‌های آن رایس در این نكته با این آثار تازه مشترك بود.
توماس گرازا، استاد دانشگاه تگزاس كه بیش از 12 سال است موضوع خون آشامان در فرهنگ اسلاو را تدریس می‌كند درمورد استقبال از این شخصیت‌های تاریخی می‌گوید: اگر شما اهریمنی بد قیافه را كه در گوشه‌ای مخفی شده ببینید هرگز به سوی او نخواهید رفت اما اهریمنی رمانتیك و ثروتمند همیشه انگیزه آشنایی را ایجاد می‌كند.
به عقیده مت ریوز كه نسخه بازسازی شده او از فیلم سوئدی «به فرد مناسب اجازه ورود بده» در سال آینده اكران خواهد شد، یكی از رمزهای ماندگاری این ژانر می‌تواند امكان فرار از خودی باشد كه به تماشاگر می‌دهد.
این فیلم سوئدی ماجرای پسر نوجوانی بود كه به شكلی ناخواسته با خون آشامی طرح رفاقت می‌ریزد.
به عقیده ریوز این ژانر اجازه می‌دهد تا تماشاگر به شكلی امن رویكردی به نیمه تاریك ذهنش داشته باشد و در هر كدام از فیلم‌ها، كتاب‌ها و سریال‌های پرطرفدار خون آشامان به یكی از وگزینه‌های مورد علاقه تماشاگران پرداخته شده است.
برای مثال گرگ و میش در مورد رمانتیسم است ولی فیلم سوئدی به دردهای جوانان در آغاز زندگی جدید اشاره دارد و جالب است كه فیلمسازان و تماشاگران و هنرپیشه‌ها دید مشابهی به اصول زندگی خون آشامان دارند ولی هر كدام برداشتی متفاوت از ماجرا دارند.
در همین حال ملیزا روزنبرگ، نویسنده فیلمنامه سری فیلم‌های «گرگ و میش» برای حضور پرتعداد خون آشام‌ها دلیل خوبی دارد: شبیه دیگر ژانرهای سینمایی وقتی یكی از داستان‌های خون آشامان موفق باشد همه با هم دست به كپی می‌زنند و این شیوه كار استودیوهاست.

 همه چیز در كسب درآمد بیشتر خلاصه می‌شود و ایده‌های خلاقانه در این میان از بین می‌روند ولی این بار نسل تازه‌ای از جوانان با داستان جذاب خون آشام‌ها مواجه شده‌اند و شاید این تازگی برای آنها این قدر دوام داشته باشد كه به ایده‌های تازه مجال خودنمایی بدهد.
اما تردیدها در مورد تداوم استقبال این علاقه‌مندان كه نسل «گرگ و میش» نامیده می‌شوند وجود دارد و اینكه چه زمانی تماشاگران، فیلم‌هایی از این دست را پس خواهند زد، امری است كه باید منتظر ماند و دید. ویلیامسون كه از طرفداران سریال خون واقعی است هم این موضوع را بعید نمی‌داند و می‌گوید: آیا فضای مناسبی برای یك فیلم یا سریال خون آشامی دیگر در دستگاه‌های پخش خانگی وجود دارد؟
بخش دوم آخرین قسمت از مجموعه فیلم‌های «گرگ و میش» با عنوان «پایان سحر» پس از اكران چهارمین قسمت از این مجموعه شانزدهم نوامبر سال 2012 به نمایش در خواهد آمد.

خون آشام ها یکی از سرآمدترین و قدیمی ترین شکل های فیلم های ترسناک به حساب می آیند. خون آشام ها ثابت کرده اند که محتوایی غنی برای صنعت فیلم و بازی به شمار می روند. در بیشتر این نوع فیلم ها دراکولا شخصیتی اساسی است و بسیاری از فیلمهای اولیه نیز بر اساس شخصیت دراکولا یا بسیار به آن نزدیک بودند. فیلم هایی مثل فیلم برجسته صامت آلمانی1922؛ «نسفراتو» به کارگردانی "ف.و.مورنا" اولین فیلمی بود که دراکولا را تصویر کرد، اگرچه که نتوانست برای تقلید از نامها و شخصیت های دراکولا اجازه همسر استوکر را کسب کند و ناچار شد بسیاری از جنبه های فیلم را تغییر دهد. بعلاوه فیلم «دراکولای» یونیورسال محصول1931 با بازی "بلا لوگسی"، که اولین فیلم ناطقی بود که دراکولا را به نمایش گذاشت. این دهه چندین فیلم خون آشامی دیگر را به خود دید که مهمترین آنها «دختر دراکولا»(1936)است.
افسانه خون آشام وقتی که دراکولا برای نسل جدید با مجموعه مشهور فیلمهای کمپانی هامر با بازی "کریستوفر لی" تجلی کرد به صنعت سینما پیوست. فیلم موفق «دراکولا» محصول 1958 با بازی "لی" با هفت دنباله دیگر ادامه یافت. با آغاز دهه 70 خون آشام ها در فیلم ها با آثاری مثل «کانت یورگای خون آشام»(1970) گسترش یافتند: یک کنت افریقایی در 1972 به نام «بلاکولا»، یک فیلم خون آشامی نسفراتو مانند در 1979 به نام « «Salem’s Lotو دوباره سازی خود «نسفراتو» با عنوان «نسفراتوی خون آشام» با "کلاوس کینسکی" در همان سال از این مجموعه بودند. چندین فیلم نیز خون آشام ها را در قالب زن نشان داده و آنها را مخالف،همجنس باز و ستیزه جو به نمایش گذاشتند، مثل فیلم «عشاق خون آشام» محصول کمپانی هامر در سال 1970 که بر پایه رمان "کارمیلا" بود، اگرچه که خط داستانی هنوز پیرامون شخصیت مرکزی خون آشام بود. ماجرای خلبان "دن کورتیس" در مجموعه تلویزیونی 1972؛ «کولچاک:ساقه ساز شب» هم پیرامون یک گزراشگر به نام "کارل کولچاک" بود که یک خون آشام را درمنطقه لاس وگاس استریپ شکار می کند. فیلمهای بعدی آشفتگی بیشتری را در خط داستانی خود داشتند با کمی تمرکز بر شخصیت شکارچی خون آشام مانند «بلید» در فیلم کمیک مارول «بلید» و فیلم «بافی خون آشام» این مطلب روشن تر می شود. «بافی» در 1992 پخش شد که حاکی از حضور خون آشام ها در قاب تلویزیون بود. با این حال هنوز هم بعضی ها خون آشام را به عنوان یک سردسته نشان می دهند، مانند فیلم «گرسنه» (1993)، «مصاحبه با خون آشام»(1994) و دنبال غیر مستقیم آن «ملکه دوزخی» و مجموعه «نور ماه» محصول(2007). ولی در مجموع «دراکولای برام استوکر» فیلم قابل توجه 1992 تا به حال بهترین فیلم در این رابطه بوده است. این افزایش علاقه در طرح داستانی خون آشامی منجر به نمایش شخصیت خون آشام ها در فیلم ها شد، مانند «Underworld، Van «Helsing، فیلم روسی «تماشای شبانه» و مینی سریال دوباره سازی شده «»Salem’s Lot که هر دو در سال 2004 تولید شدند. مجموعه «گره های خونی» که نخستین بار در شبکه لایف تایم در سال 2007 نمایش داده شد، شخصیتی به نام "هنری فیتزروی"؛ پسر نامشروع هنری هشتم انگلستان که به یک خون آشام تبدیل شده بود و با یک کاراگاه اسبق زن در تورنتوی کنونی همراه می شد را تصویر می کرد. مجموعه سال 2008 شبکه HBOنیز با عنوان «خون واقعی» تصویری جنوبی از خون آشامان ارائه داد.
محبوبیت ادامه دار خون آشام به ترکیبی از دو عامل نسبت داده شده است: نمایش صحنه های غیر اخلاقی و ترس همیشگی از فانی شدن. دیگر مجموعه های خون آشامی که اخیرا پخش شده حماسه «گرگ و میش» است، که مجموعه فیلم هایی بر اساس کتابی با همین عنوان اثر خانم "استفان مه یر" است. و فیلم محصول سال2010 با عنوان «روزشکنان»، نیز پدیده خون آشامی را به عنوان یک بیماری ویروسی تصویر می کند و این مفهوم را که خون آشام ها نیمی از زندگی طبیعی جدید خود را با قهوه و خون تکمیل می کنند.

خون آشام اکنون به یک جزء ثابت در داستان ها تبدیل شده است. چنین داستان هایی با آغاز قرن هجدهم شروع شدند و با داستان های کوتاه در قرن نوزدهم ادامه یافتند که اولین و تاثیرگذارترین آنها «داستان خون آشام» "جان پولیدوری" محصول سال 1819 بود که در آن خون آشامی به نام "لرد روثون" را تصویر کرد. اعمال "لرد روثون" بیشتر در سری نمایشهای خون آشامی کشف شد که او نقش ضد قهرمان را ایفا می کرد. تم خون آشامی در مجموعه نشریاتی موسوم به مجلات ده سنتی همچون «وارنی خون آشام»(1847) ادامه یافت و بالاخره در برجسته ترین رمان خون آشامی تمام دوران «دراکولا برام استوکر» که در سال 1897 منتشر شد به اوج خود رسید. بعلاوه برخی نسبت ها و خصیصه ها نیز به عنوان عضو جدایی ناپذیر خون آشام ها ثبت شده است: دندان نیش و آسیب پذیری نسبت به نور خورشید که در دوره ای از قرن نوزده با "وارنی خون آشام" و "کنت دراکولا" که هر دوی آنها با دندانهای برآمده متولد شده بودند و «نسفراتوی مورنا» محصول 1922 که از نور خورشید وحشت داشت ظاهر شدند. شنل نیز در تولیدات صحنه ای دهه 20 با یک یقه بلند که توسط نمایشنامه نویسی به نام "همیلتون دین" برای کمک به غیب شدن خون آشام روی صحنه معرفی شد به وجود آمد. "لرد روثون" و "وارنی" قادر بودند با نور ماه قدرت بگیرند اگرچه هیچ پیش زمینه ای از آن در فرهنگ عامه وجود نداشت یا صریحا قید نشده بود. فنا ناپذیری نیز دیگر ویژگی است که عمیقا در ادبیات و فیلم های خون آشامی به آن پرداخته می شد که این نیز بیشتر به خاطر ارزش زندگی ابدی به وجود آمد، یعنی یک نیاز بی پایان به خون همچون گذشته.

رمان «آبراهام لینکلن: شکارچی خون‌آشام» نوشته ست گراهام-اسمیت است. این کتاب ترسناک تاریخی ماجرای آبراهام لینکلن، شانزدهمین رئیس جمهور آمریکاست که در قالب شکارچی بسیار ماهری تصویر شده که خون‌آشامان را با تبر از پا درمی‌آورد.

تیم برتن و تیمور بکمامبتوف – کارگردان «تحت تعقیب» – به عنوان تهیه‌کننده فیلم انیمیشن «۹» نیز با هم همکاری داشتند.
این دو سال گذشته حقوق اقتباسی سینمایی از «آبراهام لینکلن: شکارچی خون‌آشام» را از آن خود کردند و فیلمنامه را گراهام-اسمیت نوشت.
در این فیلم که با بودجه ۷۰ میلیون دلاری ساخته شده بنجامیت واکر، روفوس سول و دومنیک کوپر بازی می‌کنند. فیلم اواسط سال ۲۰۱۲ به صورت سه بعدی روی پرده می‌رود.

افسانه خون آشام‌ها ریشه در سال‌های بسیار دور دارد، ‌می‌گویند این داستان بر می‌گردد به قرن پانزدهم میلادی
سعدی – علیه الرحمه – در گلستان می‌فرماید: «بنیاد ظلم در جهان اول اندکی بوده است. هر که آمد بر او مزیدی کرده تا بدین غایت رسیده.» داستان خون آشام‌ها هم مثل همین بنیاد ظلم می‌ماند. چیزی که مادرهای اسلاو، زمانی با آن بچه‌هایشان را می‌ترسانند، بعد از گذشتن از صافی قرن‌ها به موجودی ترسناک و وهم انگیز تبدیل شده است که کمتر نویسنده یا سینماگری می‌تواند از خیرش بگذرد.

لغت ومپایر (vampire) در اصل یک لغت صرب است، با تلفظ ویپیر. در زبان صرب‌ها، وم یعنی دندان و پیر یعنی نوشیدن ومپیر یا برگردان انگلیسی‌اش ومپایر یعنی کسی که با دندان می‌نوشد (واژه دمفیر،‌ Dhampir، که در سینما به عنوان بچه خون آشام به کار می‌رود هم یک لغت آلبانیایی است؛‌ دقیقا با همین ترکیب و همین معنی) حالا «موجودی که با دندان می‌نوشد» چه جور موجودی بوده؟ جوابش برمی‌گردد به افسانه‌های اسلاو که به روایت دایره‌المعارف بریتانیکا،‌ به موجودی خونخوار گفته می‌شود. همین تصور دیگری از این که این موجود، چه جور ماهیتی دارد؟ انسان است یا موجودی دیگر؟ در همین جهان زندگی می‌کند یا از جهان دیگر می‌آید؟ چه شکلی است؟ خون را می‌خورد برای چه منظوری؟ ... جواب سوالاتی از این دست را نمی‌دانیم. حتی مهم هم نیست که بدانیم.

چیزی که مهم است بدانیم، ظهور یک فرمانروای سنگدل در رومانی در قرن پانزدهم (ولاد سوم، معروف به «ولاد به میخ کشنده»)، یک کنتس پولدار دیوانه در مجارستان در قرن شانزدهم (الیزابت بتوری) و دو قاتل زنجیره ای در صربستان در  قرن هجدهم (پیتر پلگوویتز و پل آرنولد) بود که هر کدامشان در زمان خود به عنوان یک خونخوار یا همان ومپایر شهرتی به هم زدند و هر کدام به چهره امروزی خون آشام،‌ چیزی اضافه کردند. مثلا ولاد سوم، چون بیماری پرفوریا (حساسیت به نور) داشت و کم از قصرش بیرون می‌آمد، افسانه نورترسی خون آشام‌ها را ساخت. الیزابت بتوری که رعایاش را به قصرش می‌برد و آن‌ها را سلاخی می‌کرد،‌ اختلالات روانی را به افسانه خون آشام‌ها اضافه کرد. در مورد آن دو قاتل زنجیره ای هم که در ابتدای قرن هجدهم در صربستان اعدام شدند، چون بعد از مرگشان قتل‌ها متوقف نشد، این عقیده خرافی شکل گرفت که آن‌ها از آن دنیا برگشته اند.
دهه‌های 1720 و 1730،‌ دهه‌هایی بود که در صربستان به «عصر ترس از خون آشام» معروف شده. «لولو» حالا نمونه‌های عینی و بیرونی هم پیدا کرده بود. نمونه‌هایی که از نور می‌ترسیدند، اختلالات روانی داشتند و بعد از کشته شدن هم دوباره به این دنیا بر می‌گشتند و وقتی که بر می‌گشتند، چون دیگر جان نداشتند مجبور بودند برای جست وجوی ماده حیات، از خون دیگران تغذیه کنند.

اما هنوز چیزی کم بود. یک افسانه محلی،‌ هر چقدر هم که ترسناک باشد، برای جهانی شدن نیاز به دستان جادویی یک نویسنده دارد. شاعران آلمانی، اولین کسانی بودند که پیشقدم شدند. اولین اثر ادبی با موضوع خون آشام سال 1748 سروده شد، بعد هم شاعران دیگر آن قدر روی سوژه کار کردند تا گوته معروف از راه رسید و در سال 1797 «عروس کورینث» را سرود که داستان زن جوانی بود که از گور بر می‌گشت تا نامزدش را ببیند و بعد که متوجه اعمال خدا ناپسندانه او می‌شد،‌ دیوانه می‌شد و به سرش می‌زد و تبدیل به خون آشام می‌شد.
توی این دسته از اشعار، ماجرا بیشتر حول محور دوگانه مسیحیت/ بی‌ایمانی می‌گردد که معلوم است واکنشی بوده به رواج دین‌های جدید در مسیحیت و تنبیه و تحذیری که کلیسا نسبت به «این بدعت‌گزارها» می‌داده. در واقع، در این اشعار آلمانی،‌ خون آشام نماینده ای است از جامعه بی‌دین‌ها که باید با کمک دعا و کلیسا بر او غلبه کرد.

ورود خون آشام‌ها به ادبیات انگلیسی، کار لرد بایرون شاعر بود. در سفرهای متعددش به شرق اروپا،‌ با مفهوم خون آشام آشنا شد و در شعری درسال 1813 از لغت خون آشام استفاده کرد. اولین کسی هم که داستانی درباره خون آشام‌ها نوشت، دوست صمیمی و پزشک مخصوص بایرون، جان ویلیام پولیدوری بود که در سال 1819 رمانی با عنوان «خون آشام» نوشت و در آن خون آشامی به اسم «لرد ورتون» را معرفی کرد که به گفته خودش از روی لرد بایرون شخصیتش را ساخته بود (کلا بایرون به گردن ادبیات ترسناک حق بزرگی دارد. او علاوه بر معرفی خون آشام‌ها، با دست انداختن مداوم ماری شلی، محرک او در نگارش «فرانکشتاین» هم بود.)
ایده موجود شر نامیرایی مثل خون آشام، آن قدر برای ادیبان انگلیسی قرن نوزدهم جذاب بود که خیلی زود داستان‌های متعددی درباره خون آشام‌ها نوشتند و در واقع ژانر را ارتقا دادند. تا جایی که در «بلندی‌های بادگیر» امیلی برونته (1847) هم که مربوط به ژانری کاملا متفوت است،‌ می‌بینیم که شخصیت اصلی داستان (‌هیثکلیف) به خدمتکار خانه اش مشکوک است که آیا او خون آشام است یا نه؟ (آیا ظهور پدیده جدیدی به اسم استعمار و امپراتوری‌های وسیع ماورایی بحار که در آن زمان ابدی و شکست ناپذیر می‌آمد، در این توجه به ادبیات ترسناک و موجودات شروری مثل خون آشام نقش نداشته؟)

در این سال‌ها،‌ هر کدام از ادیبان انگلیسی چیزی به اسطوره خون آشام اضافه یا کم کردند، تا این که ظهور یک نویسنده ایرلندی به نام برام استوکرو کتابی که او با عنوان «دارکولا» نوشت (1897) به یکباره ژانر را  تکان داد و تصویر دراکولا را به عنوان نمادی ابدی از یک خون آشام کلاسیک در ذهن‌ها ماندگار کرد. دراکولای برام استوکر،‌ نه تنها موجودی دیوانه و خشن نبود بلکه بسیار هم مودب و مبادی آداب بود. کتابخانه ای بزرگ داشت و مدام بر از دست دادن دوستانش در طی قرون متمادی افسوس می‌خورد. در عین حال هم مکار و حقه باز هم بود و قربانیانش را با روش‌های مختلف به دام می‌انداخت.
چیزی نگذشت که دراکولاترسی، در سرتاسر انگلستان و بعد هم اروپا و آمریکا همه گیر شد؛ طوری که در نخستین سال‌های اختراع سینما،‌ در سال 1909 اولین فیلم درباره دراکولا ساخته شد و دراکولا موجودیت سینمایی هم پیدا کرد. حالا دیگر افسانه کامل شده بود؛ افسانه خون آشام

سلام به وبلاگ خوناشام خوش اومدین

در اینجا میخوام به یه سری از مطالب از خون آشام ها بپردازیم.خب اول باید یه سری نکات رو انجام بدین تا این وبلاگ بیشتر شبیه بشه به یه سینمای خون آشامی!!!!!(پس اول چراغ هارو خاموش کنید.در اتاقتونو ببندید که اگه ترسیدین راه فرار نداشته باشین)

فکر نکنین خون آشام ها موجوداتی خیالی هستنا!اگه از این فکرا بکنین حتما یه روز میان سراغتون تا ثابت کنن که وجود دارند.حالا چون از این خون آشام ها فیلم و کارتن و چیزای دیگه ساختن همه فکر میکنن که موجوداتی تخیلی هستند.آنها میتونن به موجوداتی مانند گرگ یا موش یا خفاش تغییر شکل دهند.

خب سوال اول اینه که خون آشام ها وجود دارن یا نه؟؟؟خب وجود دارن دیگه.اینکه فکر کردن نداره.خون آشام ها جسدهای زنده ای هستن که پس از مرگشون راه میوفتند اینور اونور و خون میخورن.حالا بعضیاشون علاقه به خون انسان دارن(مثل من)و بعضیاشون هم علاقه به خون حیوانات و بعضیاشون هم از هر خونی میخورن یعنی براشون فرقی نداره که چه خونی باشه!!!(وای دهنم آب افتاد)

خب حالا سوال دوم اینکه چجور میشه به یه خون آشام تبدیل شد؟؟؟اونهایی که به خون آشام تبدیل میشن یا آدمای بدی بودند که قبل از مرگشون قانون شکنی کرد و به قانون و سنت ها پایبند نبودند یا توسط یه خون آشام تبدیل شدند!یعنی باید خون یه خون آشام تو بدنه فرد باشه و بمیره تا دوباره زنده بشه و خون آشام بشه!(البته این چیزیه که میگن حالا از کجا خون آشام واسه تبدیل شدن پیدا کنیم خدا میدونه!)

خون آشام ها از چه چیزی بدشون میاد؟؟؟اینطور که شنیدم میگن از سیر خیلی بدشون میاد و روز ها هم نمیتونن بیان بیرون!!!!البته شب وقتی که بیان بیرون تلافی روزها رو هم در میارن پس مواظب باشین!

زمانی که یک نفر به خون آشما تبدیل بشه جسد این فرد سالم میمونه یعنی پوست و مو و ناخن ها سالمن و رشد میکنن.(پس اگه جسدی دیدین که پس از سالها سالم بود شک نکنین که یه خون آشامه!!!)اونها شبها از قبر خود بیرون میان و برای بقای زندگیشون خون میخورن.در اصل زندگیه خون آشام ها به موجودات زنده ایی که خون دارن وابسته است.

حالا به نمونه هایی از وجود یک خون آشام دقت کنین:

یک روز بعد از ظهر در ماه جولای سال ۱۹۶۸، جنینگز فردریک(Jennings Frederick) در اطراف ریوسویل، ویرجینیای غربی در حال شکار بود که صدایی او را این گونه مورد خطاب قرار داد: «من دوست هستم. من به دنبال صلح هستم. کمک پزشکی لازم دارم. از شما درخواست کمک دارم.» جنینگز احساس کرد چیزی بازویش را گرفته، و هنگامی که برگشت، با یک شبه انسان سبزچهره و عجیب رو به رو شد.شبه انسان، جسمی به نازکی ساقه ی درختان و بازوانی لاغر همچون ریشه پیچک داشت. او بازوی فردریک را با انگشتان سوزن گونه اش سوراخ کرد و خونش را خارج ساخت. سپس چشمانش قرمز شدند و با چرخش خود، فردریک را به خواب بردند. این موجود وحشتناک پس از آن که تشنگی اش را فرونشاند، قربانی خود را رها کرد و با گام هایی بلند دور شد.

 خب حالا چی میگین؟هنوزم باور ندارین؟؟؟(با کمی تخیل میشه اونهارو کنار خود احساس کنیم.یوهاهاهاها)